دله من ز گریه پوسید
بس که خاطرات را بوسید
خاطرات تو این زمونه
واسه من همش می مونه
اگه دیدی که بازم نفس کشیدم
دوباره تو خوابم تو رو دیدم
همه می گن عاشق نباش
از یاد ببراین خاطرات
منم می گم چه کنم که بسته پایم
چه کنم که خاطراتم
شده روز و شب برایم
اما من عاشق نبودم
چون که فکر یار نبودم
اگه برگرده زمونه
اون زمون عاشق نمونده
حالا من باید بمیرم
دیگه طاقتی ندارم
چون که عشق من نمونده
بدون هیچ بهونه